ساده بگم روستاییم......

روستاییم روستایی..

روستایم روستایی ساده است

در کنار دره ای ایستاده است

خانه های کاهگلی به خشت های گلی

سقفهای چوبی اش به رنگ شب

روز ها وقت کاراست نه درنگ

مردمانی همه مهر قلب های مثل توت

کوچه باغ های خاطره

لب سنگ تخت بازی یک قل دو قل

یاد آبنباتی حاجی، پارچه های گلی و آدامس خروس نشان

استکان چایی مادر بزرگ

ننه جون های مهربون همه چار قد سفید بسر

صدای بز خانم بگم       عرعر خرها وکوبیدن سم

زدن زنبور سرخو رو صورت بچه ها

صورت خندان مردمان روستا

صدای هی هی چوپون سر کوه

صدای ترق تروق هیزم توی تنور

بوی بانو (مشتک)بچه ها جور

اه تو گلوی دختران دم بخت

صدای موذن دم غروب

رفتن سنگ تو تیر کمون سراغ کنچشکک پیر

فرار بچه هااز سر کلاس درس

صدای هی هی بچه ها به دنبال ماشین چیپ

خوردن مرغ های مردم وگذاشتن گردن شغال

صدای سوت زدن تو برای خرهای خسته ز کار

صدای قل قل پر شدن کوزه ی تشنه لب سرخ

خوابیدن رو پشت بوم ها ی کاهگلی  شمردن ستاره ها

بازی سریع ستاره ها

خوردن  شهاب سنگ میون دل صبح

ذوق شادی دلی بود و آن ایام

آواز گنجشگها  و آب های جاری در کوچه باغ ها

روستا مغز و روحت را نوازش می کند

وتو گام بر می داری به آینده

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد